پسرم هدیه ای از جانب خدا

23 ماهگی

بازم رفتیم جزن آخه من عاشق اونجا بودم و زود زود دلم برای اونجا تنگ می شد اینقدر بی قراری کردم تا مامان راضی شد مارو ببره و باز بازی و شادی و دیدن دوست خوبم رامان. من از حموم اومدم و در حال سشوار کشیدن هستم ...
30 بهمن 1399
1